سفر به پالنگان
روز نیمه شعبان صبح رفتیم به روستای بسیارزیبا پالنگان در نزدیکی کرمانشاه بسیار زیبا بود انگار در یک تابلوی نقاشی وارد شده بودیم با خانواده بابا شروین رفتیم آخ که چقدر خوشحال بودی پسر گلم همیشه خونمون تا ساعت 11 میخوابی ولی اون روز تا بابا حسن و عمه ها و اینا رو دیدی خواب از سرت پرید و خواستی که به پیششون بری در کل در طول سفر واقعا پسر خوب و بی آزاری بودی حسابی به هممون خوش گذشت تا آخر سفر فقط دوست داشتی از دور همی لذت ببری و نخوابی دیگه نزدیک خونه خوابیدی تا فردا ساعت 11 صبح آخه خیلی خسته بودی قربونت برم ...