۱۳ماهگی رهام جونم
رهامم۱۳ماهه شدی گلم جدیدا ازت می پرسیم رهام ساعت چنده سریع میگی ده قربون اون ده گفتنت برم تا میگم الو سلام دستت و میبری کنار گوشت میگم رهام هاپو چی میگه میگی هاپوووو رهام جدیدا بازبونت یه بازی هایی میکنی دل مارو آب میکنی شیرین من بازبونت میگی للوللو قربونت برم هر چه روزها میگذره وابستگیت نسبت به من. خیلی بیشتر میشه تو خونه فقط دوستداری پیشت باشم و تو اشپزخونه نرم این وابستگیت یکم داره مامانی اذیت می کنه تو خونه نه من نه بابا شروین از دست شما نه اجازه دستشویی رفتن داریم و نه حموم چون باید شما هم بیای همه کارو باید یواشکی انجام بدیم امان از اون روز که شما صدای آب و بشنوی دیگه شروع میکنی گریه و بابا گفتن اگه من نباشم میگی آبه قربونت برم ...
نویسنده :
مامان رهام
20:06
اولین کوتاهی مو
امروز ۸ابان سه شنبه اومدیم خونه بابا حسن موهاتوکوتاه کنیم آخی عزیزم کلی گز ریختیم جلوت بازی کردی و بابا حسن تند تند موهاتو کوتاه کرد ای خدا قربون اون قیافه جدید خوشگلت برم ...
نویسنده :
مامان رهام
23:17
عکس
تولد یک سالگی
اصلا نفهمیدم چطوری یک سال گذشت یک سال پر از چالش پر از روزهایی که تصورش هم نداشتم شیرینی داشت سختی هم داشت ولی خیلی لذت بخش بود عاشقانه دوستت داریم رهامم هر روز خدا را شکر میکنیم به خاطر داشتنت ۱۱مهرسال ۹۶ ساعت ۳:۳۰صبح پسرم به دنیا اومد قشنگ ترین تاریخ و زمان برا ما همون روز وهمون ساعت پسرم برات دیروز حشن تولد گرفتیم تولدت مبارک باشه گل پسرم انشالا همیشه موفق و سر بلند باشی همیشه باعث افتخار ما باشی خیلی دوستت داریم. 😘😘 رهامم یکم روز تولدت کلافه بودی و نتونستیم عکسای خوبی بگیریم ...
نویسنده :
مامان رهام
16:38
واکسن ۱۲ماهگی
امروز صبح مثل روزهایی که واکسن داشتی با استرس بیدار شدم سریع کارامو کردم ولی آهسته آخه خواب بودی تا ۱۱خوابیدی انگار میدونستی میخوام بریم واکسن بزنیم امروز دیرتر از همیشه بیدار شدی و قتی بیدار شدی صبحونتو دادم وحاضر شدیم و رفتیم عزیز دلم وقتی واکسنتو زد یک گریه کوچولو کردی وبعد شروع کردی شیرین کاری تا الان که خدا رو شکر حالت خوبه و داری بازی میکنی عزیز دلم ...
نویسنده :
مامان رهام
15:42
رهام و نیما و دینا
رهام جونم اینجا خونه دختر دایی بابا شروین اونجا خیلی خوشحال بودی همش دوست داشتی با نیما جون بازی کنی ...
نویسنده :
مامان رهام
18:08