تولد فرهام جون
۲۳فروردین مامانی تولد فرهام جون بود که باهم رفتیم و از آنجایی که دوست های فرهام اونجا بودن حسابی شلوغ کردن و شما که عادت به شلوغی نداری حسابی ناراحت بودی و دوست نداشتی ولی یکم که گذشت و با جو آشنا شدی دیگه برات عادی شد و کلی بهت خوش گذشت ولی دیگه موقع برگشتن حسابی خوابت میومد وقتی تو ماشین گذاشتمت روصندلی ماشینت زود خوابت برد و الهی قربونت برم
نویسنده :
مامان رهام
20:59
شعر رهام
صبح که میشه رهام مثل همیشه زود از خواب پا میشه بابا رفته خیابون برامون بخره نون کره عسل مربا نون گرم تافتون من بیدارم ولی تو رختخوابم عروسکم کنارم مامان میاد اتاقم میگه رهام نازم صبح شده بلند شو آفتاب زده بازم دست و رومو میشورم لباسامو میپوشم میرم به مامان و بابا میگم سلااااام ای بچه ها ای بچه ها اینو بدونین شماها که بهترین دوست های مامان و بابا مامان وبابا ...
نویسنده :
مامان رهام
20:53
اسباب بازی مورد علاقه
شیطنت رهام جونم
رهام جونی چند وقتی یاد گرفتی قل میخوری و حسابی خطرناک شده مامانی هم باید همیشه مواظبت باشه به خاطر همین که شما موقع قل خوردن رو سرامیک نری ما کل خونرو فرش کردیم بعضی وقتها هم باید از زیر مبل بیارمت بیرون قل قلی من به همین دلیل دیگه زیر مبل هام هم بالش گذاشتم که سرت به پایه های مبل نخوره تصمیم داریم تلویزیون هم به دیوار بزنیم که شما راحت باشی یه موقع سرت به زیر تلویزین نخوره قربونت برم هر وی هم پیدا کنی میزاری دهنت حتی ریشه فرش هم. میخوای بخوری ...
نویسنده :
مامان رهام
20:45
اولین ۱۳بدر
امروز ۱۳ فروردین اولین ۱۳ بدر رهام عزیزم ۱۳بدر هم با تو قشنگ تر است اقا رهامی از اونجایی که شما کلا بیرون رو دوست داری کلا بیرون بازی کردی و اصلا اذیت نکردی خیلی بهمون خوش گذشت امروز به دیوین رفتیم وهوا هم خیلی خوب بود در کنار رودخانه وطبیعت زیبا شما حسابی خوش گذروندی ...
نویسنده :
مامان رهام
20:48
۶ ماهگیت مبارک زندگی من
پسرم ۱۸۰روز ازبودنت در کنارمون میگذرد قشنگ ترین لحظات زندگی رو در کنارت سپری کردیم ای جان دلم رهام عزیزم جدیدا یاد گرفتی میگی ابه وقتی صدات میکنم رهام مامانی و نگاه میکنی همش در تلاشی که به جلو حرکت کنی ولی فعلا بلدی بچرخی خیلی خوشحالم از اینکه دارمت میبویمت و میبوسمت نیم ساله شدی زندگی مامان دیگه به طور جدی باید غذا خوردن و شروع کنی تا الان فقط لعاب برنج و فرنی خوردی دیگه باید کم کم غدا های دیگه هم امتحان کنی رهام جانم ...
نویسنده :
مامان رهام
20:18
واکسن۶ماهگی
رهام جان ۱۱فرودین بردیمت برای واکسن ۶ماهگی عزیزم بازم مثل واکسن های قبلیت پسر خیلی خوبی بودی و اصلا اذیت نکردی وخدا روشکر اصلا تب هم نکردی قربونت برم انقدر ماهی رهام جانم ...
نویسنده :
مامان رهام
19:53
بدون شرح
رهام و کیان عزیز
پریروز که رفتیم خونه مرضی جون کیان جون هم اونجا بود البته تازه از خواب بیدار شده بود پسر دایی مامانی کیان جون عزیزای دوست داشتنی ...
نویسنده :
مامان رهام
2:58