رهامرهام، تا این لحظه: 6 سال و 6 ماه و 28 روز سن داره

ثبت خاطرات رهام

از شیر گرفتن رهام

1398/7/4 2:44
نویسنده : مامان رهام
268 بازدید
اشتراک گذاری

وبلاخره تموم شد 🙂

چهارشنبه هفته پیش بود با خودم گفتم دیگه وقتشه تا هوا خیلی سرد نشده از شیر بگیرمش تا بتونم پارک ببرمش سرگرمش کنم پاشدم یکم ابلیمو به ممه زدم رهام اومد خورد خندش گرفت فک کرد بازی گفت مامان ممه اب یعنی بشورش رفتم و بازم زدم دید نه نمیشه خودش رفت اب از اب سرد کن اورد زد من دوباره اب لیمو زدم دید نمیشه دستمال اورد پاک کرد نشد رفت مسواک اورد زد نشد دیگه کم کم نا امید شد دیگه خورد و گفت ترشه دیگه بیخیالش شد عصرش هم خیلی خوابش میومد ولی چون همیشه با شیر خوابیده بود خوابش نبرد و من اونروز و کلا تو پارک سرگرمش کردم تا شب شب موقع خواب تو ماشین خوابوندمش ولی نصف شب بیدار شد فقط ممه میخواست و هیچی هم قبول نمیکرد سرش و گذاشته بود رو سینم و بغض کرده بود و میگفت ممه عزیز دلم با خودم تصمیم گرفتم چند شب شبا بهت شیر بدم ولی روزا ندم تا برات عادی بشه چند شب این کارو کردم و الان چندشبه که دیگه شبا هم شیر نمیخوری خودت خوابت بگیره میخوابی ولی واقعا هفته خیلی سختی بود فقط میگفتم چه اشتباهی کردم از شیر گرفتم چون هر روز تا دیر وقت پارک بودم و دیر وقت میخوابیدم همش هم رهام جونم بهونه میگرفت امروز خیلی خوب بود فکر میکنم دیگه داره براش عادی میشه امروز که انقدر پسر خوبی بودی گفتم چه خوب شد از شیر گرفتمش ولی خودمونیما دلم برای شیر خوردنت خیلی تنگ شده وقتی از سینم شیر میاد میگم خدایا اینو باید رهام من بخوره ولی چی کنم دیگه نمیشه بلاخره این هم باید تموم میشد خلاصه هفته سختی رو سه تایی پشت سر گذاشتیم 😊😊😊

 

پسندها (6)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (2)

❤️Maman juni❤️Maman juni
4 مهر 98 6:11
ای جانم عزیزم 
خیلی سخته خدایی 🥰
مامان رهام
پاسخ
بله واقعا سخته 😘😘😘😘
✿فاطمه✿(مامان محیا و حسام)✿فاطمه✿(مامان محیا و حسام)
4 مهر 98 8:05
بسلامتی
شب اولش خیلی سخته بعدش راحتتر میگذره اما همونطور ک گفتی بهونه گیر میشن
مامان رهام
پاسخ
سلامت باشید خیلی ممنون الان خیلی بهتر شده خدارو شکر 😘😘😘