یک روز خوب
امروز خیلی دوست داشتی بریم بیرون هی میگفتی دد دیگه نشستیم تو ماشین که بریم شهر بازی ولی از بغلم پایین نیومدی منم مجبور شدم که رانندگی نکنم و بریم توی کوچه با بچه ها بازی کنیم خیلی بهت خوش گذشت توپ بچه ها رو برداشته بودی فرار میکردی و نمیزاشتی بچه ها بازی کنن بچه ها هم دنبالت دیگه منم گفتم چی کنم بردمت پارک با دوستات حسابی بازی کردی یکی از بچه ها به اسم سامی خیلی هواتو داشت و حسابی مواظبت بود
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی