رهامرهام، تا این لحظه: 6 سال و 7 ماه و 4 روز سن داره

ثبت خاطرات رهام

اولین شهر بازی رهام جونم

چند روز پیش رهام جونم با هم رفتیم دنبال خاله شادی و بعد باهم به شهر بازی رفتیم و حسابی از فضای اونجا خوشت اومد شما هم که هنوز کوچولویی نمیشد از وسیله ها استفاده کنی و بازی کنی فقط تونستیم چند تا عکس باهشون بگیریم عزیز دلم فضای شاد شهر بازی شما رو خوشحال کرده بود  ...
14 ارديبهشت 1397

تولد فرهام جون

۲۳فروردین مامانی تولد فرهام جون بود که باهم رفتیم و از آنجایی که دوست های فرهام اونجا بودن حسابی شلوغ کردن و شما که عادت به شلوغی نداری حسابی ناراحت بودی و دوست نداشتی ولی یکم که گذشت و با جو آشنا شدی دیگه برات عادی شد  و کلی بهت خوش گذشت ولی دیگه موقع برگشتن حسابی خوابت میومد وقتی تو ماشین گذاشتمت روصندلی ماشینت زود خوابت برد و الهی قربونت برم   
2 ارديبهشت 1397

شعر رهام

صبح که میشه رهام مثل همیشه زود از خواب پا میشه  بابا رفته خیابون برامون بخره نون  کره عسل مربا نون گرم تافتون  من بیدارم ولی تو رختخوابم عروسکم  کنارم مامان میاد اتاقم میگه رهام نازم  صبح شده بلند شو آفتاب زده بازم  دست و رومو میشورم لباسامو میپوشم  میرم به مامان و بابا میگم سلااااام  ای بچه ها ای بچه ها اینو بدونین شماها که بهترین دوست های مامان و بابا مامان وبابا ...
2 ارديبهشت 1397

شیطنت رهام جونم

رهام جونی چند وقتی یاد گرفتی قل میخوری و حسابی خطرناک شده مامانی هم باید همیشه مواظبت باشه به خاطر همین که شما موقع قل خوردن رو سرامیک نری ما کل خونرو فرش کردیم بعضی وقتها هم باید از زیر مبل بیارمت بیرون قل قلی من به همین دلیل دیگه زیر مبل هام هم بالش گذاشتم که سرت به پایه های مبل نخوره تصمیم داریم تلویزیون هم به دیوار بزنیم که شما  راحت باشی یه موقع سرت به زیر تلویزین نخوره قربونت برم هر وی هم پیدا کنی میزاری دهنت حتی ریشه فرش هم. میخوای بخوری   ...
2 ارديبهشت 1397

اولین ۱۳بدر

امروز ۱۳ فروردین اولین ۱۳ بدر رهام عزیزم ۱۳بدر هم با تو قشنگ تر است اقا رهامی از اونجایی که شما کلا بیرون رو دوست داری کلا بیرون بازی کردی و اصلا اذیت نکردی خیلی بهمون خوش گذشت امروز به دیوین رفتیم وهوا هم خیلی خوب بود در کنار رودخانه وطبیعت زیبا شما حسابی خوش گذروندی  ...
13 فروردين 1397

۶ ماهگیت مبارک زندگی من

پسرم ‌۱۸۰روز ازبودنت در کنارمون میگذرد قشنگ ترین لحظات  زندگی رو در کنارت سپری کردیم ای جان دلم رهام عزیزم جدیدا یاد گرفتی میگی ابه وقتی صدات میکنم رهام مامانی و نگاه میکنی همش در تلاشی که به جلو حرکت کنی ولی فعلا بلدی بچرخی خیلی خوشحالم از اینکه دارمت میبویمت و میبوسمت نیم ساله شدی زندگی مامان دیگه به طور جدی باید غذا خوردن و شروع کنی تا الان فقط لعاب برنج و فرنی خوردی دیگه باید کم کم غدا های دیگه هم امتحان کنی رهام جانم    ...
13 فروردين 1397

واکسن۶ماهگی

رهام جان ۱۱فرودین بردیمت برای واکسن ۶ماهگی عزیزم بازم مثل واکسن های قبلیت پسر خیلی خوبی بودی و اصلا اذیت نکردی وخدا روشکر اصلا تب هم نکردی قربونت برم انقدر ماهی رهام جانم ...
13 فروردين 1397